در ادامه مطلب می توانید کتاب هدیه های آسمانی چهارم ابتدایی سال تحصیلی 1401-1400 را دریافت کنید.
پست دانلود کتاب های درسی این بخش شامل دانلود کتاب درسی هدیه های آسمان چهارم ابتدایی می باشد. کتاب هدیه های آسمان چهارم ابتدایی چاپ سال 1401-1400 می باشد و شامل تمام فصل های کتاب درسی هدیه های آسمان چهارم ابتدایی می باشد.
برای تمامی کتاب های درسی چهارم دبستان به صفحه کتاب های چهارم دبستان مراجعه کنید
در ادامه بخش هایی از کتاب هدیه های آسمان چهارم ابتدایی می باشد که فایل کامل کتاب هدیه های آسمان چهارم ابتدایی را در بخش دانلود دریافت نمایید.
دانه ای که نمی خواست بروید !
ناراحت و نگران در زیر خاک نشسته بود؛ دلش نمی خواست جوانه بزند!
بهار شده بود و دانه ها کم کم سرشان را از خاک بیرون می آوردند اما این دانه از روییدن می ترسید!
درخت هلویی در نزدیکی او بود.
یکی از ریشه های این درخت، که خیلی به دانه نزدیک بود، به او گفت :
«دانه جان! چرا جوانه نمی زنی؟ چرا از خاک بیرون نمی روی؟»
دانه گفت: «همین جا که هستم خیلی خوب است! برای چه بیرون بروم؟
از کجا معلوم؟ شاید همین که سرم را از خاک بیرون ببرم، بی آب و غذا و گرسنه بمانم. »
ریشه لبخند زد و گفت:
«دوست عزیز، چه فکرهای عجیبی می کنی؟
ببین! یک درخت هلوی خیلی بزرگ در چند قدمی توست. من یکی از ریشه هایش هستم. این درخت روزی فقط یک دانه ی کوچک بود و در زیر خاک خانه داشت؛ درست مثل تو.
بعد جوانه زد و کم کم از خاک بیرون آمد. همین که بیرون رسید، دید که همه چیز برای رشدش آماده شده است؛ نور، گرما، آب و هوا.
سپس کم کم قد کشید و حالا برای خودش درختی بزرگ و زیبا شده است با شاخه هایی پر از برگ و هلوهایی درشت و خوش رنگ و شیرین.»
پست دانلود کتاب های درسی این بخش شامل دانلود کتاب درسی ضمیمه هدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اهل سنت می باشد. کتاب ضمیمه هدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اهل سنت چاپ سال 1401-1400 می باشد و شامل تمام فصل های کتاب درسیضمیمه هدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اهل سنت می باشد . در ادامه بخش هایی از کتابضمیمه هدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اهل سنت می باشد که فایل کامل کتاب ضمیمه هدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اهل سنت را در بخش دانلود دریافت نمایید.
خدای خورشید و ماه
فاروق دقيقه شماري مي كرد. چند روز پيش، از تلويزيون شنيده بود كه قرار است روز پنجشنبه ساعت 35 : 4( قبل از عصر)، پديده ی كسوف رخ دهد. آقاي جعفري( مدير مهربان مدرسه) به ّ بچه ها قول داده بود كه آنها را به مسجد جامع شهر ببرد تا 1 با ساير مردم نماز كسوف بخوانند. او به ّ بچه ها گفته بود كه نماز كسوف، ّسنت ّ مؤكده است
فاروق از خانه بيرون رفت. همين كه به مدرسه رسيد، ّ بچه ها را ديد كه همگي با بيتابي منتظر رفتن به مسجد هستند. مسجد جامع در كنار مدرسه بود و آقاي جعفري و ّ بچه ها خيلي زود، به مسجد رسيدند. جمعيت زيادي جمع شده بودند. مردم صف كشيد ند و نماز شروع شد
الله اکبر
امام پس از خواندن سوره ی حمد و سورهاي ديگر بعد از آن الله اکبرگويان به ركوع رفت. پس ، بار ديگر سوره ی حمد و سورهاي ديگر را خواند؛ سپس امام الله اكبر 1 از ركوع و برگشتن به حالت قيام گفته به ركوع رفت و بعد از اعتدال و برگشت از ركوع، الله اكبر گفته و به سجده رفت و مثل ساير نمازها ً ركعتي را با همان ترتيب دو سجده به جاآورد وبعد دوباره به حالت قيام برگشت ومثل ركعت ّ اول، دقيقا...........
پست دانلود کتاب های درسی این بخش شامل دانلود کتاب درسیهدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اقلیت های می باشد. کتاب هدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اقلیت های چاپ سال 1401-1400 می باشد و شامل تمام فصل های کتاب درسی هدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اقلیت های می باشد . در ادامه بخش هایی از کتاب هدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اقلیت های می باشد که فایل کامل کتاب هدیه های آسمان چهارم ابتدایی ویژه اقلیت های را در بخش دانلود دریافت نمایید.
دانه ای که نمی خواست بروید!
ناراحت و نگران در زیر خاک نشسته بود؛ دلش نمیخواست جوانه بزند! بهار شده بود و دانهها کمکم سرشان را از خاک بیرون می ّ آوردند اما این دانه از روییدن میترسید! درخت هلویی در نزدیکی او بود. یکی از ریشههای این درخت، که خیلی به دانه نزدیک بود، به او گفت: »دانه جان! چرا جوانه نمیزنی؟ چرا از خاک بیرون نمیروی؟« دانه گفت: »همینجا که هستم خیلی خوب است! برای چه بیرون بروم؟
از کجا معلوم؟ شاید همین که سرم را از خاک بیرون ببرم، بیآب و غذا و گرسنه بمانم.« ریشه لبخند زد و گفت: »دوست عزیز، چه فکرهای عجیبی میکنی؟ ببین! یک درخت هلوی خیلی بزرگ در چند قدمی توست. من یکی از ریشه هایش هستم. این درخت روزی فقط یک دانهی کوچک بود و در زیر خاک خانه داشت؛ درست مثل تو. بعد جوانه زد و کمکم از خاک بیرون آمد. همین که بیرون رسید، دید که همه چیز برای رشدش آماده شده است؛ نور، گرما، آب و هوا. سپس کمکم قد کشید و حاال برای خودش درختی بزرگ و زیبا شده است با شاخه هایی پر از برگ و هلوهایی درشت و خوشرنگ و شیرین.« کم ِ کم ترس دانه ریخت و دلش گرم شد و جوانه زد. چند روز بعد، دانه آماده شد از خاک بیرون بزند. صبح زود، دانه آرام سرش را از خاک بیرون آورد؛ به دور و برش نگاه کرد؛ صد تا مثل خودش را دید!